ادامه پاسخ به سوالات پدرام عزيز
بخش -3
با درود براستادان عزيزوهمراهان گرامي و بالاخص همراه پدرام
پدرام گرامي، اين مطالب به نام شما نوشته مي شود امابدان مخاطب آن در درجه اول خود بنده و سپس بقيه همراهانند.پس يك موقع فكر نكنيد ما در يك سير بحث و جدل با شما داريم پيش مي ريم.شما عزيز مني.
در اين بخش قرار بود مسئله
« تصوير ذهني » را بررسي كنيم كه من مجبورشدم مطالبي را بخاطر اهميتي كه دارند قبل از ان عنوان كنم.
در اين بخش ما به موضوع مهمتري پرداخته ايم.
من مي خواهم مطالب اين بخش را با طرح يك موضوع بسيار ابتدايي آغاز كنم. در حقيقت با يك سؤال و جواب.
سؤال : چرا در يك بحث بين طرفين كار به جدال كشيده مي شود؟
پاسخ : جواب بسيار ساده است.زيرا يك نفر يا تعدادي درآن جمع فكرمي كنند كه حق با آنهاست و بقيه اشتباه مي كنند.
حال يك سؤال ديگر : چرا عده اي فكر مي كنند كه بر حقند و ديگران اشتباه مي كنند؟
پاسخ : زيرا براساس اطلاعاتي كه دارند اينگونه مي انديشند. ( البته من دراينجا درباره بحثهاي حقيقي صحبت مي كنم. نه مواردي كه يك نفر با علم به غلط بودن ادعاي خود بحثي را با ديگران اغاز مي كند و هدفش از پيش تعيين شده است).
دريك بحث حقيقي مطلب از چندحالت خارج نيست.
1- همه درست مي گويند و فقط در برداشتها دچار سوء تفاهم هستند.
2- همه اشتباه مي كنند اما به غلط فكر مي كنند كه در ست مي دانند.
3- يك عده درست مي گويند و عده اي هم غلط.[/color]
و مطلب مهمتر اينكه با زخود بحثها هم چند شكل دارند.
1- بحثهايي كه به راحتي مي شود اثبات كرد چه كسي اشتباه مي كند وچه كسي درست ميگويد. بعنوان مثال يك نفر بحثي راآغازمي كند دراين باره كه ايا خورشيد سياره است يا ستاره؟
حال كسي كه اطلاعاتي از نجوم دارد پافشاري مي كند كه خورشيد ستاره است.وبقيه معتقدند كه خورشيد سياره است. اين مشكل را به راحتي مي توان با مراجعه به يك كتاب نجوم حل كرد.
2- بحثهايي كه خود حقيقت هم گم شده و كسي از ان خبرندارد. مثلا چند نفر با هم بحث مي كنند در باره اينكه اصحب كهف چند نفر بوده اند؟ يكي مي گويد هفت نفر و ديگري مي گويد 9 نفرو همينطور الي اخر.
چنين بحثهايي بيجا و بي فايده است. زيرا حاصلي در برندارد. در جايي كه كتاب خدا جواب درست را در اختيار كسي قرار نداده پس ديگران تلاش بيهوده مي كنند.
3-
بحثهايي هم هست كه پيدا كردن جواب كار مردم عادي نيست بلكه متخصصين بايد دررابطه با آن اظهار نظر كنند.
مثل بحثي كه دو نفر با هم در باره مضرات چايي با هم دارند. در اينجا يا بايد يك منبع درستي وجود داشته باشد كه درستي ان ازهرجهت به اثبات رسيده باشد يا اينكه يك متخصص با دليل و مدرك در اين باره نظر بدهد.
4-
بحثهايي هم هست كه اصلا مصداق خارجي ندارد. يعني خود موضوع بحث وجود خارجي ندارد كه بشود در باره ان سخن گفت. مثلا يك نفر با ديگران در باره موجوداتي كه در ماه زندگي ميكنند بحث كند كه آنها چه شكلي هستند. يا بحثهاي ديگرشبيه به اين.
بديهي است كه بحثهايي هم كه بر اساس تخيلات است راه به جايي نمي برد.
به اين فهرست مي توان چند مورد ديگر هم اضافه كرد.
حال مي رسيم به مهترين بحثها كه بحث در باره اسرار و معماهاي هستي است.
بحثهايي مثل اينكه،
عالم چگونه ساخته شده، خالقي دارد يا خير، و اگر خالقي دارد آن كيست و چرا جهان را خلق كرده و نظاير اين.
بايد دانست اين بحثها از ابتداي خلقت بوده و مدارك زيادي در عالم كشف شده كه نشان مي دهد انسانهاي اوليه هم به چنين موضوعاتي انديشيده اند.
حال سؤال مهم اين است :
چرا انسانها درتمام دوره هاي به دنبال پاسخ چنين سؤالاتي بوده اند؟
پاسخ :
انسانها داراي قوه تفكراند و در باره هر چيزي كه مي بينند يا حس مي كنند بخاطر غريزه اي كه در ذات انها قرار دارد شروع به طرح سؤال مي كنند.
حال در اينجا ذكر يك نكته را كاملا ضروري مي دانم زيرا تمام مباحث اينده به اين موضوع مربوط مي شود. من اين نكته مهم را درقالب چند سؤال مطرح مي كنم.
سؤال اول اين است :
چه كسي به دنبال كشف اسرار عالم است؟
پاسخ :
انسان.
سوال دوّم :
انسان ،
از نظرشخصيتي كيست؟
ايا انسان خود مي داندكه چيست تا در باره جهان بيرون سؤال طرح كند.
پاسخي كه به ما ياد داده اند:
انسان موجودي است كه فكر مي كند و روي دوپا راه مي رود و غيره و غيره .
حال سؤال سؤم :
آيا اينها پاسخ سوال ما بود؟
جواب :
خير؟
سؤال :
پس چرا انسانها كه هنوز خود را نشناخته اند به دنبال شناخت خالق و اسرار عالم مي گردند؟
پاسخ: براي اينكه انسان به دلايل مختلفي به اين نتيجه رسيده كه مخلوق است.( مثل نزول پيامبران الهي و دلايل تجربي كه با چشم خود مي بيند. مثلا انسانها مي بينند كه نوع بشر و تمام جانداران قبلا نبوده اند.بعد به دنيا مي ايند و سپس از بين مي روند. پس نتيجه مي گيرند كه انسان هم روزي نبوده، اما آغاز را خبر ندارند.پس به دنبال آن آغاز مي گردند). تمام بحثها از اينجا شروع مي شود برگشت به نقطه اغاز.
و دوم اينكه هميشه شناخت چيزي كه بيرون از ما قرار دارد اسان تر است زيرا ما به آن تسلط بيشتري داريم.
اما بزگترين اشكال در اينجا آن است كه ما هرگز موفق به شناخت ساختار خود نمي شويم تا بدانيم كه همين انسان از چه چيزي و چگونه و توسط چه قدرتي ساخته شده تا بتوانيم به آن نقطه آغاز برسيم.
البته اين تازه در صورتي است كه واقعا نقطه آغازي وجود داشته باشد.
چرا اين حرف را مطرح مي كنم.
مگر غيراز اين است كه جهان روزي نبوده و سپس خلق شده ؟
بله متاسفانه واقعيت با دانسته هاي ما خيلي تفاوت دارد و اين نكته اي است كه در تمام دوره ها توسط انسانهاي بسيار با هوش و انديشمند كشف شده اما در هر زمان به دلايل مختلف سركوب شده و به صورت عام مطرح نشده. بلكه خود را در قالب اشعار عرفاني و مثالها حفظ كرده است.
اصل مطلب اين است كه ما از واقعيت بي خبريم و تمام نظريات علمي ما بر اساس اطلاعاتي است كه توسط حواس ما يامحاسبات عقيل به دست آمده كه متاسفانه اگرنگوييم همه آنها اشتباه است، فقط در خوش بينانه ترين حالت مي توانيم بگوئيم ما فقط يك رو از جهان هستي را مي بينيم. واقعيت چيز ديگري است .
حال ممكن است اين پرسش مطرح بشودكه اگراينگونه است چرا پيامبران الهي چنين موضوعي را در دوره هاي قبل مطرح نكردند؟
پاسخ اين است : پيامبران ماموريتي داشتند در زمانهاي خود و مجاز نبودند بيشتر از آن چيزي كه به آن مكلف شده بودند عمل كنند. و از همه مهمتر اينكه هررسولي تا زماني كه اراده حضرت حق برافشاي موضوعي تعلق نميگرفت خود از چيزي خبر نداشت و نمي توانست از خود دراين رابطه مطلبي را بيان كند. بنابراين پيامبران الهي كه مظهر رحمت حق تعالي بودند فقط به ماموريت خود علم كرده اند. همانگونه كه در قران كريم ، خداوند تعال به پيامبراعظم مي فرمايد : تو فقط بيم دهنده اي.
به بيان ديگر، وظيفه پيامبران بيان شريعت و عمل به آن بوده، پيامبران دانش فيزيك و رياضي و غيره نداشته اند.اصلا ازخودچيزي نداشته اند مگر زماني كه خداوند متعال مطلبي را به آنها وحي كند.
قران صراحتا مي فرمايد كه فقط خداست كه از غيب باخبراست و باز اين نص صريح قران است و حتي پيامبراعظم ( ص ) در ايه 188 سوره اعراف تأكيد مي كند كه
علم غيب نميد اند. ( البته بايد به اين نكته هم توجه داشت كه خداوند متعال اگر اراده كند به هر كس كه بخواهد علم غيب را خواهد داد).حال ترجمه همين آيه را از دو مرجع بزگوار ملاحظه مي كنيم.
ترجمه ايت الله مشكيني
بگو: من برای خودم مالک هیچ سود و زیانی نیستم جز آنچه را که خدا بخواهد ( و علم به غیب نیز ندارم ) و اگر غیب می دانستم حتما از هر مال و خیری فراوان برای خود فراهم می کردم و هیچ زیان و آسیبی به من نمی رسید ، من نیستم جز یک بیم دهنده و مژده آور برای گروهی که ایمان می آورند.
ترجمه آيت اله مكارم شيرازي
بگو: «من مالک سود و زیان خویش نیستم ، مگر آنچه را خدا بخواهد ( و از غیب و اسرار نهان نیز خبر ندارم ، مگر آنچه خداوند اراده کند ) و اگر از غیب با خبر بودم ، سود فراوانی برای خود فراهم می کردم ، و هیچ بدی ( و زیانی ) به من نمی رسید من فقط بیم دهنده و بشارت دهنده ام برای گروهی که ایمان می آورند! ( و آماده پذیرش حقند.
توضيح : البته دوستان توجه داشته باشند كه بنده قبلا هم عرض كردم ما از طرح مباحث مذهبي در اين سايت خودداري مي كنيم. اين يك مورد چون به موضوع بحث ارتباط داشت آورديم.
ان شاء الله ادامه دارد