• Create Account
Welcome To Body & Mind Training Institute Inc
   KUNG FU TO'A 
Learn Kung Fu TO'A from Master Mostafa Jalilzadeh
We Invite You to Participate in Our Weekly Talk Show
If you really WANT it, you have to LOVE it

 

You are here You are here: Forum
Guestِ, Welcome
Username Password: Remember me

گفتگوی همراهان
(1 viewing) (1) Guest

TOPIC: گفتگوی همراهان

گفتگوی همراهان 9 years, 8 months ago #8890

  • آريا
  • OFFLINE
  • Platinum Boarder
  • ازاد زندگي كن ، سربلند بمير
  • Posts: 512
  • Karma: 5
پدرام عزيز با درود
سوال شما بسيا ر پرسش جالبي است . اما از آنجايي كه نزديكترين فرد در اين رابطه به استاد ميرزايي كسي نيست بجز استاد جليل زاده عزيز، لذا و بطور حتم ايشان بهترين پاسخ را براي اين سؤال دارند.بنابراين اگر اجازه دهيد در اين رابطه همگي از دانش استاد محترم استفاده مي كنيم. بنده نيز بي صبرانه منتظرم تا پاسخ اين سؤال را از زبان استاد جليل زاده گرامي يا ديگر اساتيد اين مجموعه بشنوم. با تقديم احترام. توآ
گنگ خواب ديده
The following user(s) said Thank You: حامدعدالتي

گفتگوی همراهان 9 years, 8 months ago #8891

  • آريا
  • OFFLINE
  • Platinum Boarder
  • ازاد زندگي كن ، سربلند بمير
  • Posts: 512
  • Karma: 5
آقاي حسين
با سلام
از چند روز پيش سروصدا راه انداختيد كه مي خواهيد جواب ريشه اي در رابطه با مسائل ياد شده به بنده بدهيد و حتي در اين رابطه به استاد جليل زاده هم عتاب كرديد كه كامنت شما موجود است.اگر جواب ريشه اي شما همين كامنت آخر شماست پس زحمت نكشيد و پاسخ بقيه مطالب را ندهيد.
چون شما زياد علاقه به مباحث لغوي داريد و از همگان ايراد مي گيريد( از ايراداتي كه به فارسي حرف زدن استاد جليل زاده و استاد عصار گرفته ايد) بهمين دليل بنده سعي كردم با شما راحت و واضح صحبت كنم تا هيچ ابهامي در فهم مطالب روي ندهداما متاسفانه نمي شود.من عرض مي كنم كه بنده با ساده ترين زبان با شما صحبت مي كنم اما فايده اي ندارد. مي دانيد چرا؟
چون از ابتدا بنا را براين گذاشته ايد كه فقط حرف خود را به كرسي بنشانيدو من به ياري خدا در اين مطلب ثابت مي كنم كه شما به هيچ وجه قصد يادگيري مطلبي يا رفع اشكال نداريد.زيرا از مطالبي كه طرح مي كنيد مشخص است.
چون سوالاتي مي پرسيد و ده باره پاسخشان را مي گيريد اما باز آنها را تكرار مي كنيد تا به اين وسيله هم وقت كشي كرده باشيد و هم به بقيه اهداف خودتان برسيد.واگرهم بخواهيد پاسخي به مطلبي بدهيد و اين از مشخصات صنف شماست كه همواره سعي مي كنيد مطالب را طوري بپيچانيد كه اگر كسي سوالي كرد يا آخر از اينكه سوال كرده پشيمان بشود و يا به ناچار بگويد حق با شماست. اما از شانس شما بنده به دلايلي وقت اين را دارم كه 24 ساعته آن لاين بوده و با شما بحث كنم.
هنوز هيچ پاسخي به هيچ يك از پرسشهاي من نداده ايد و با اين حال من باز به تمام سؤالات شما جواب مي دهم واين همان اخلاق توآيي است.
در باره خود شناسي و شناخت، من بخصوص مطالبي را نگفتم تا ببينم كسي كه 20 سال تحصيلات ديني دارد مي تواند اين شناخت را حلاجي كند يا خير؟ اما ديدم خبري نشد.بنابراين در كامنت بعدي به ياري خدا اين مطلب را توضيح خواهم داد. تا اينجا هر چه كه گفتيد سخنان ديگران بود. كلمه اي از خودتان نگفتيد. چند حديث نقل كرديد و مطالبي از روي كتب فلاسفه قديم، اما بنده از خود مي گويم و واضح و بدون ابهام.پس در پاسخ هم بهمين شكل عمل كنيد. اينجا حوزه نيست، يك سايت است و عده زيادي اين مطالب را مي خوانند.پس شما كه از فارسي صحبت كردن جناب عصار ايراد ميگيريد چرا خودتان عربي صحبت مي كنيد. لطف كنيد به فارسي روان حرف زنيد تا همه بفهمند .
جواب شما را در رابطه با انديشه بيرنگ قبلا داده بودم، اگر نداده بودم شما مطلب من مربوط به عدم شناخت ماهيت انديشه را از كجا مطالعه كرده بوديد.
در باره خود شناسي هم فقط چند حديث نقل كرديد كه هيچ كدام راهكاري براي شناخت خود ارائه نمي دهد.چه اگر غير از اين بود اينهمه اختلاف در اراء فلاسفه نبود. خدتان مي دانيد حقيقت چيست اما چون نمي خواهيد شكست را قبول كنيد سعي مي كنيد از زمن و اسمان دليل بياوريد.
شما معتقديد كه مي شود خود شناسي كرد، بسم الله پس راهش را نشان بدهيد. هر چند كامنت خود شما پر از تناقضات است و من د رمطلب بعدي آن را به چالش خواهم كشيد.
خودتان مي گوئيد شناخت ائمه با ما فرق مي كند.پس چرا احاديثي را نقل مي كنيد كه من مي توانم پاسخ قرآني در رد آن بياورم.عرض كردم اينجا يك مكان مجازي است و بنده به لطف خدا تا هر زمان كه بخواهيد حاضرم با شما بحث كنم. اما فايده اي ندارد و من قسم مي خورم كه شما بنا را بر عدم پذيرش انديشه سالم گذاشته ايد و مي دانم كه از قبل تصميم داريد چه نتيجه اي بگيريد. شما از همه مي خواهيد كه در باره عرفان توآ ( چيزي كه وجود ندارد) نظر بدهند بعد با همان روش خاص خودتان نتيجه بگيريد كه اين عرفان بودايي است و بقيه مطالب را هم خودتان مي دانيد. بحث سالم كردن را از جناب پدرام ياد بگيريد. هر بار سوالي مطرح مي كنند بنده حقير هم پاسخ ميدهم. اساتيد هم ملاحظه مي كنند. اگر اشتباه باشد تصحيح مي كنند و اگر درست باشد متذكر مي شوند. اما شما با وجود اينكه جناب عصار واستاد جليل زاده گرامي به صراحت نظرخودشان را در باره مباحث شما داده اند باز قضيه را كش مي دهيد.باشد ايرادي ندارد.در دو كامنت بعدي من تكليف اين بحث را با شما روشن خواهم ساخت.سلام بر كسي كه از حق پيروي مي كند.
گنگ خواب ديده
The following user(s) said Thank You: حامدعدالتي

گفتگوی همراهان 9 years, 8 months ago #8892

  • آريا
  • OFFLINE
  • Platinum Boarder
  • ازاد زندگي كن ، سربلند بمير
  • Posts: 512
  • Karma: 5
مطلبي در باره شناخت
قسمت اول
با درود بر همراهان گرامي
شناخت حقيقي پايه و اساس فلسفه و مباحث اين چنيني مي باشدوازآنجايي كونگ فوتوا طريقت دانايي و انشاء تن و روان مي باشد و هيچ يك از اين دو مقوله بدون شناخت حقيقي قابل حصول نيست،لذا بنده حقيراحساس وظيفه كردم در اين مورد چند كلمه اي قلمي بشودتا دوستاني كه مايل به شروع مباحث عرفاني و شناختي هستند اين مطالب را بعنوان معياري براي سنجش ميزان صحت مباحث استفاده كنند.
مطالب آينده حاصل بيش از سي سال تحقيقات بنده و مطالعه و پژوهش در عرفان بودايي و بقيه عرفانها و تاريخ مذاهب و فلسفه بوده و مطمئنم بعضي از نكاتي كه بنده طرح مي كنم تا به حال در جايي مشاهده نكرده ايد. چون اين اولين باراست كه حقيراين مباحث را منتشر مي سازم و اميد وارم كه مفيد فايده واقع بشود.
بهتر است بحث را از خود كلمه شناخت شروع كنيم.
شناخت يعني چه، و تفاوت آن با آشنايي در چيست؟
شناخت همان آشنايي است اما به صورت دقيق تر.
مثلاً همه ما يارومه ابراهيم ميرزايي را مي شناسيم.كه راهبركونگ فو توآست و يك ارتشي وطن پرست بوده،حال آيا اين اشنايي ما دليل برشناخت هم مي شود؟ در جواب مي گويم خير.
كسي مي تواندبگويد در باره يارومه شناخت دارد كه از نزديك با او باشد انديشه وي را بشناسد و از تمام اهداف و طرز فكر وي مطبع بوده و بطور خلاصه و به قول قديمي ها با او زندگي كرده باشد( مثل استاد بزرگ مصطفي جليل زاده).
تعريف ديگر شناخت اين است :
شناخت يعني اينكه ما در باره يك موضوعي به اطلاعات حقيقي مربوط به آن موضوع دست پيدا كنيم.فارغ از اينكه ان مطالب خوش ايند ما باشد يا خير؟و اين شناخت خود به انواع مختلف و درجه هاي متفاوت تقسيم مي شود.
حال به ياري خدا اين مطلب را باز مي كنيم.
شناخت در درجه اوّل به دو بخش تقسيم مي شود.
1- شناخت كُل نگر.
2- شناخت جزء نگر.
شناخت كل نگر يعني اينكه ما يك موضوع را به صورت كلي بشناسيم. مثلاًدر باره ذات اقدس الهي كسي نمي تواند به شناخت اجزاي الله تعالي پي برد( البته خود اين كلمات هم غلط است. اما متاسفانه وسيله اي بغير از حروف براي بيان اين حقايق در دست نيست). مثلاً هيچ كس نمي تواند بفهمد و بداند كه هستي و بودن خداوند متعال چگونه است. تنها شناختي كه ما مي توانيم از خداوند متعال داشته باشيم همين است كه حس كنيم وجود دارد.
مثال ديگر اينكه، ما وقتي به شيئي مثل اتومبيل نگاه مي كنيم ان را در كليت خود اتومبيل مي ناميم. حال اگر اجزاي ان را تكه تكه كنيم.ديگر به آن نمي شود نام اتومبيل اطلاق كرد.
اين تعريف ساده شناخت كل نگر است كه البته دقيق نيست، اما چون مكان بحث دنياي مجازي است لذا مباحث فلسفي بايد به زباني ساده مطرح بشود تا همگان بتوانند آن مطلب را در يافته و توانايي شركت در بحث را هم داشته باشند.نه اينكه به زبان بيگانه و با اغلاط صحبت كردن را نشانه فخر فروشي قرار دهيم.
لازم به توضيح است كه شناخت كل نگر در امور مادي چندان كاربردي ندارد و بيشتر به حوزه فلسفي و بحثهاي ان چناني مربوط مي شود.زيرا دنياي ما مادي است و علم بشرهم علم جزء نگر است.
حال به شناخت جزءنگرمي پردازيم.
شناخت جزء نگر يعني اينكه ما براي شناخت هر چيزي آن را پاره پاره كنيم تا به نتيجه برسيم.(اين بحث بسيار مهم است و من توجه دوستان عزيز را به اين مطلب جلب مي كنم.
علم امروزي بشر اينگونه به دست آمده است.
مثلاًگذشتگان ما كه مي خواستند به رازهاي خلقت دست يابند هر چيزي را كه مي يافتند آن را به صورت جزء به جزء مورد پژوهش قرار مي دادند.
بعنوان مثال در باره ساختارماده كه مطالعه مي كردند ابتدا يك عنصر را به قطعات كوچكتر تقسيم مي كردند تا به جايي كه ديگر قابل بخش كردن نبودپس نام آن را « ملكول » گذاشتند و همينطوراز ملكول به « اتم » و از اتم به « ذره» و الي آخر....!؟
شناختي كه در حال حاضر ما به صورت مادي از عالم داريم حاصل همين شناخت جزء نگر است.
مثال ديگر،ما ماده اي به نام آب را مي نوشيم و از نظر شناخت كل نگر ما فقط ان را يك نوشيدني مي دانيم.
اما از نظر علم امروزي آب حاصل تركيب هيدروژن و اكسيژن است.
پس شناخت كل نگر تماميت يك شي يا موضوع را در نظرمي گيرد و شناخت جزء نگر، تمام اجزاء را در برمي گيرد.
در باره شناخت هستي وقتي بحث علت و معلول كه مطرح مي شود ما از شناخت جزء نگر استفاده مي كنيم.
گذشته ازاين ما شناخت « دايره اي » و « خطي » هم داريم.
شناخت دايره اي،يعني اينكه ما در باره يك موضوع كه مي خواهيم بحث كنيم قائل به آغاز و پاياني براي ان نباشيم.
همانطور كه يارومه در باره هستي ميفرمايند: آغاز بي پايان و پايان بي آغاز.
اما شناخت خطي از آغاز و انجام بحث مي كند.
مثلاً وقتي شما از يك مبداء به‌مقصدي حركت مي كنيد. مي توان حوادثي را كه در طي اين سفر براي شما رخ داده به روش شناخت خطي بررسي كرد.
و مطلب ديگر آنكه، شناخت از نظر ميزان به دو بخش تقسيم مي شود.
1- شناخت مطلق
2- شناخت نسبي
شناخت مطلق اين است كه ما در باره يك چيز به تمام اجرا آن دست يافته باشيم و هيچ چيزي در باره آن از نظر ما دور نمانده باشد. مثل شناختي كه يك طراح ماشين از تمام اجزاي ان دارد.اين شناخت به هيچ وجه در باره هستي وعالم قابل دست يابي نيست.
شناخت نسبي اما اينگونه نيست و در باره بعضي از مسائل اصلاً نمي توان به شناخت كامل رسيد.
مباحثي مثل، خود شناسي، شناخت ماهيت و خودانديشه و خدا شناسي و شناخت روح و اموري از اين قبيل هرگز به سرانجام كامل نمي رسد و فقط مي توان بطور نسبي در باره كليت آنها شناختي ظاهري به دست آورد.بغير از اين هر مطلبي كه گفته مي شود بغير از مطالبي كه پيامبران و ائمه مطرح كرده اند دروغي بيش نيست و براي فريب توده هاي مردم ساخته مي شود و اين هم دلايل خود را دارد كه اين مقام مناسب بازگو كردن آن دلايل نيست. اما اگر كسي مدعي است كه شناخت اين موضوعات امكان دارد بايد با ذكر مثالهاي واقعي روش دست يابي به آن را هم نشان دهد.
ادامه مطلب درنوشتارآينده
بدرود. موفق باشيد
گنگ خواب ديده
The following user(s) said Thank You: Assar, حامدعدالتي

گفتگوی همراهان 9 years, 8 months ago #8893

  • حسین
  • OFFLINE
  • Platinum Boarder
  • گر به خود آیی به خدایی رسی به خودآ
  • Posts: 374
  • Karma: 0
آقای عصار عزیز
سلام علیکم
عرض کردم کلام شما را نمی فهمم آیا شما خارج از ایران تشریف دارید یا در ایران هستید البته با عرض معذرت تا یه دفعه این را توهین تلقی نکنید

آخه کلمات شما برای بنده معماست

گفتار من روش کاری ماست جوابی از شما جویا نشدم، (مقصود شما چیست کدام جواب را میگویید)

چون تعصبی ندارم.(خوب این مشخصه)

شنوده هستم، توا اندیشه تجربه شده است (مقصود شما یعنی شنونده هستید)

و بس. همه چیز در ان گفته شده به میزان خود برای همین تکنیک های تن در خود تعادل دارد. (نمی فهمم تکنیکها در خود تعادل دارد با مباحث آزاد اندیشی چه ارتباطی دارد)

اگر جهان مادی را نشناسیم به جهان مینویی گامی نخواهیم داشت،( مقصود از جهان مینویی یعنی جهان درونی ما یعنی اندیشه ما)

تاثیرات مواد شیمیایی موجود در بدن را نمیتوانیم به حساب خلسه بگذاریم، و............(خلسه را که استاد فرمودند نداریم بعد تاثیر مواد شمیایی موجود در بدن چه ربطی به خلسه دارند بنده متوجه نمی شوم)


اگر من نوعی بخواهم با اندیشه خود شما را مقبول پذیرش کنم (مقصود شما یعنی حرف خودم را به شما بفهمانم)

چیزی را به شما سپرده ام که سطح ان را لمس کرده اید ولی عمق ان را نمیشناسید پس با گفتگو بیطرفانه میتوان به راه مقصد بود همین. (میتوان به راه مقصد بود یعنی چه نمی فهمم)


با تشکر اگر محبت بفرمایید این واژه ها را توضییح دهید

گفتگوی همراهان 9 years, 8 months ago #8894

  • آريا
  • OFFLINE
  • Platinum Boarder
  • ازاد زندگي كن ، سربلند بمير
  • Posts: 512
  • Karma: 5
مطلبي در باره شناخت
قسمت دوم
با درود بر همراهان گرامي
ادامه بحث شناخت را پي مي گيريم.
در قسمت اول بطو رخلاصه در باره شناخت و انواع آن توضيح داديم.
در اين بحث به چگونگي طرح سؤال وانجام آن خواهيم پرداخت.
متاسفانه اين مسائل هرگز در دروس مدرسه يا حتي دانشگاهي قرار نمي گيرد و بهمين دليل است كه حجم عظيمي ازانرژي و نيروهاي افراد جامعه به دليل عدم آشنايي با مباحث پايه اي كه لازمه شروع بحث در هر زمينه اي مي باشد صرف گفتگوهاي بي پايه اي مي شود كه هيچ هدف خاصي را تعقيب نمي كند و در نهايت به جنگ و جدال ختم مي شود. وبهمين دليل است كه پيامبراكرم مي فرمايند: اگر بحث به جدل ختم شد با وجود اينكه حق با شما بود آن را رها كنيد.
در اين نوشتار ما به آئين بحث كردن و طرزيا روش صحيح طرح سؤالات مي پردازيم. زيرا رسول مكرم اسلام مي فرمايند: خوب طرح كردن سؤال خود نيمي از پاسخ است.
پس اينقدرخوب طرح كردن سؤال اهميت دارد( قابل توجه برخي از همراهان).
براي شروع از خود سؤال، آغاز مي كنيم.
پرسش يا سؤال چيست؟
زماني كه ما مطلبي را نمي دانيم و يا در باره چيزي مي خواهيم اطلاعات بيشتري كسب كنيم نياز خود را در قالب جمله يا كلماتي مطرح مي كنيم كه به آن پرسش يا سؤال مي گوئيم.
مثلاً اين جمله كه، آيا هستي خالقي دارد؟ يك سؤال است.
حال بخش مهم اين قضيه در چگونگي طرح سؤال است.زيرا اگر يك سؤال اشتباه مطرح بشود پاسخ آن هم اشتباه خواهد بود.واين يعني آنكه ذهن انسان بالاخره براي هر سؤالي پاسخي مي يابد اما اينكه آن پاسخ درست است يا خير نيازمند يك بررسي عالمانه است.و اين موضوعي است كه از ابتداي خلقت بشر و سكونت آنها بر روي زمين موجب اينهمه تباهي شده است.و در هر حال حاضرهم با تمام پيشرفتهاي تكنولوژيكي و علمي و فني مشاهده مي كنيد كه در برخي از عرصه ها هنوز عقل بشر به اندازه اجداد خود مانده و شايد در برخي از موارد ما عقب گرد هم داريم.
( دوستان توجه داشته باشيد كه شخص خاصي در اين مطلب مورد خطاب حقير نيست و صرفا مطالب از نقطه نظر علمي بيان مي شود).
از آنجايي كه درمدرسه يا در منزل كسي اين مطالب را به ما آموزش نمي دهد بهمين دليل زندگي بعضي از افراد فقط به اين دليل تباه مي شود كه آنها راه درست طرح سؤال و يافتن پاسخ را بلد نبوده و كسي هم پيدا نشده كه به آنها در اين زمينه كمك كند و آنها خود را از بين برده اند.
مثلاً شخصيتي مثل صادق هدايت كه يك نويسنده صاحب نام بود فقط به اين دليل خود كشي كرد كه سوالاتي در باره خدا و انسان و عدالت داشت و چون كسي نتوانست به او كمك كند خود را از بين برد.
بنده سالها بعنوان مشاور فعاليت داشتم و اين باعث افتخار حقيراست كه دها نفر را از خود كشي نجات دادم. چون راه درست انديشيدن و مقابله با مشكلات زندگي را به انها آموختم و تمام اين موفقيتها را مديون يارومه هستم كه درست انديشيدن را به بنده آموخت. همان انديشه بي رنگ.
در باره هر مشكلي با مراجعينم به صورت بي طرف وارد صحبت مي شدم تا علت را بيابيم و وقتي علت را پيدا مي كرديم براي آن راه حل مناسبي ارائه مي داديم.
خيلي از جوانهايي كه از دين گريزان شده اند و به حقيرمراجعه ميكنند. دقيقا به علت برخورد دگمي است كه با آنها صورت مي گيرد.ما اگر اجازه دهيم انديشه ازاد بماند پس مي توان بدون ترس درباره هر مشكلي صحبت كرد و براي ان راه حلي يافت.
در قرون وسطي مردم را زنده زنده در آتش مي سوزانيدند فقط به اين علت كه چراشمابه چيزي اعتقاد داريد كه درانجيل نيست.
اما در قران كريم مي فرمايد: لا اكراه في الدين.
يعني درپذيرش دين هيچ اجباري در كار نيست.زيرا قران به حقانيت خود ايمان دارد و مي داند كه عاقبت هر انسان ازاده اي به اصل مطلب كه همان يكتا پرستي است ايمان خواهد آورد. اما اينكه از همان ابتدا شخص را مجبور كنيم كه مطابق اعتقادات ما بيانديشد و بعد به او بگوئيم: آفرين پسرخوب حالا ازادي هر سوالي ميخواهي مطرح كني، اما يادت باشد كه سوال تو بايد با اين ميزان بخواند در غيراين صورت .....!؟ در اينجا خطاب بنده با حسين عزيز است.
اين موضوعي است كه شما دوست گرامي تعقيب مي كنيد و همانطوركه ملاحظه كرديد كسي علاقه اي ندارد كه به اين شيوه بيانديشد.
براي طرح صحيح سؤال ما بايد در ابتدا بدانيم كه در باره چه چيزي يا كسي يا موضوعي مي خواهيم سؤال طرح كنيم، سپس ان سؤال را در چه قالبي بايد مطرح كنيم.( مطلب آينده نهايت اهميت را دارد ودوست گرامي من حسين آقا به اين مطلب خوب توجه كن)
مثلاً اگر كسي سؤال كند :
من كيستم؟ من چيستم ؟ خدا كيست؟ خدا چيست؟تمام اين سؤالها غلط طرح شده اند و بهمين دليل هرگزبه پاسخ نمي رسند. همانطوركه هزاران سال است پاسخ حقيقي براي اين پرسشها يافت نشده، چرا؟ توضيح مي دهم و آنگاه شما دوست گرامي خواهيد فهميد كه چرا حقيرمي گويم و اصرار دارم كه نه خود شناسي و نه خدا شناسي و نه روح شناسي و نه هيچ يك از اين مقولات شناختشان ممكن نيست.
موضوع اين است كه در تمام اين پرسشها ما از ابزار يا ادوات پرسشي مانند « چي » و « كي » استفاده مي كنيم غافل از اينكه هيچ يك از اين واژه ها مناسب چنين پرسشهايي نيستند.
واژه « چي » بيشتر براي اشياء و كلمه « كي » نيز براي ماهيت انفرادي نفرات بكار مي رود.
در حالي كه « خود » نه شئي است و نه نفر،بنابراين با اين پرسش هرگز راه به جايي نخواهيم برد. همينطوردر باره خالق يكتا هم با اين الفاظ سؤال طرح كردن اشتباه است. حسين اقاي گرامي اينكه مي گويم نوشته شما پر از تناقض است اين يكي از ان موارد است.
ادامه مطلب در كامنت بعدي
موفق باشيد.
گنگ خواب ديده
The following user(s) said Thank You: حامدعدالتي

گفتگوی همراهان 9 years, 8 months ago #8895

  • آريا
  • OFFLINE
  • Platinum Boarder
  • ازاد زندگي كن ، سربلند بمير
  • Posts: 512
  • Karma: 5
مطلبي در باره شناخت
قسمت سوم
با درود بر همراهان گرامي
ادامه بحث شناخت را پي مي گيريم.
در نوشتار قبلي در باره طرح درست سؤالات بحث كرديم و عرض شد كه چرا برخي از پرسشها به جواب نمي رسند. حال مطمئنا براي شما عزيزان اين پرسش مطرح مي شود كه پس روش درست طرح سؤال چگونه است؟
اين مطلب خيلي مهم است و شايد نتوان هرگز در يك فضاي مجازي به ان پاسخ شايسته اي داد.زيرا اين يك بحث عملي است و در حقيقت شخص بايد سالك راه شود تا در عمل به آن برسد و چيزي نيست كه با رعايت الگوهاي دستوري بتوان به ان دست يافت.
من يك نمونه را عرض مي كنم.
مثلاً كسي كه در باره خود به اين شكل طرح سؤال مي كند كه : من كيستم؟ ابتدا بايد ان « من » را شناخته باشد تا بتواند در باره آن سؤال طرح كند و از آن جايي كه هنوز اين « من » شناخته نشده است پس طرح سؤال در باره ان به اين شكل كاري عبث و بيهوده است.
وقتي ما داريم در باره « من » سؤال طرح مي كنيم درست مانند ان است كه موجودي هستيم فراتر از كالبد مادي و جسماني خود اما خويشتن را نمي بينيم..
دوست عزيزمن حسين اقاي گرامي، مي بيني ،موضوع خيلي مهم تر از آن است كه شما فكر مي كنيد.حال به اين موضوع هم توجه كن.
وقتي بنده عرض مي كنم كه نمي شود خود را شناخت شما حتي يكبار هم طرح نكردي كه منظور چه نوع شناختي است كه نمي توان به آن رسيد؟
من در بخش اول اين نوشتارانواع شناخت را توضيح دادم. حال شايد فهميده باشي كه در باره خود يا خدا، هرگز انسان به شناخت مطلق يا روش جزء نگر نمي تواند برسد.پس به چه نوع شناختي مي رسد؟ عرض مي كنم.
حديثي كه مي فرمايد من عرف نفسه فقد عرفه ربه.دو معني دارد. البته معني مفهومي نه لغوي.
معني اول همان است كه بنده به آن معتقدم و قائل به اين هستم كه منظور حضرت اين است كه هرگزانسان نمي تواند خودش را بشناسد و با اين اطمينان است كه در دنباله مي فرمايند اگر شناخت آنگاه مي تواند خدا را هم بشناسد.مثلا در زبان فارسي كسي به ديگري مي گويد اگر توانستي 100 ليتر نفت بخوري پس مي تواني ده ليتر بنزين هم بخوري.
و اما معني دوم اين است كه: در اينجا فقط به يك نوع شناخت جزئي مي توان رسيد و آن اين است كه انسان به اين شناخت برسد كه مخلوق است، پس با اين طرز فكر مي تواندبفهمد كه خالقي دارد و آن خالق را از دل و جان حس كند.نمي تواند بشناسد و شما خودتان هم خوب مي دانيدكه اين معني درست است اما با مطالب درهم وبرهم مي خواهيد چيزي غيرازاين را ثابت كنيد كه به نتيجه نخواهد رسيد.
در جايي مثال جان كري و ظريف را زده ايد كه با اين ادبيات نمي توان به توافق رسيد، در جواب بايد عرض كنم ، دوست گرامي بنده به دنبال توافق با شما نيستم، من فقط به دنبال حقيقتم و دارم تلاش مي كنم اين مطلب را بفهميد راهي كه شما مي رويد به تركستان است.
قبلا هم خدمتتان عرض كردم كه من هم مسلمانم، اما با ان شيوه كه شما در باره طرح مسائل خود پيش گرفتيد هيچ كس نمي تواند در اين سايت با شما به توافق برسد يا هماهنگي انجام دهد و دليلش اين است كه مي توانيد بفرماييد تا الان چند نفربا شما در اين مورد موافقت كرده اند.
حسين اقاي عزيز بنده دشمن شما نيستم. به حكم شرع مقدس من برادر ديني شما محسوب مي شوم و زماني دهها طلبه شاگرد من بودند كه هر كدام الان براي خودشان كسي هستند. پس من به خوبي با روحيات اين قشر اشنا هستم. بحثي كه از قبل شما خود را برنده آن حساب كرده ايد هرگز به سرانجام نخواهد رسيد.
جناب عصار يد طولايي در شناخت كساني دارد كه با وجود اينكه پاسخ سؤالي را مي دانند آن را طرح مي كنند تا ديگران را به چالش بكشند.
شما خودت منصفانه به سؤالات خودت فكر كن. پاسخ همانجاست. تمام نوشته شما حاكي از عصبانيت بوده و اينطو ركه برمي آيد فقط مي خواهيدبه هركس كه مي رسيدجوابي ارائه بدهيد و اينطوري باعث مي شويد به خودتان صدمه بزنيد.زيرا نادانسته به خودتان توهين مي كنيد.
اگر شما نمي گفتيد كه 20 سال در حوزه درس خوانده ايد و از همان اول با طرح مسائل مذهبي جبهه گيري نمي كرديد كار به اينجا نمي كشيد؛ چرا؟ چون وقتي كسي چيزي را مدعي مي شود در ذهن ديگران ايجاد توقع مي كند.الان ما همه از شما توقع داريم چون 20 سال دروسي را مطالعه كرده ايد كه اتفاقا و دقيقا به اين مسائل مربوط است. پس توقع اشتباه از شما نداريم.
حضرت علي ( ع ) مي فرمايد: شخصيت هر كس زير زبان او نهفته است.
گاهي وقات انسان در يك بحث علمي شكست مي خورد اما شيطان به او تلقين مي كند: نبايد كم بياري، بايد پوز فلاني را بزني و از اين صحبتها و هر چه ما مي كشيم از اين شيطان دروني است.
در باره انديشه بي رنگ من چند بار توضيح دادم باز شما كامنت خود مرا مي آوري و ميگويي ايا شما اين را تأييد مي كنيد.بله كه تأييد مي كنم. مگر مي شود انسان حرف خودش را كه منتشرشده رد كند.اين چه طرز بحث كردن است. شما به پرسشهاي من جواب نمي دهيد اما من هر بار به پرسشهاي تكراري شما پاسخ مي دهم.اينجاست كه ميفهميم استاد جليل زاده از پرسشهاي تكراري چه مي كشند.
باز هم از شما سؤال مي كنم. مطلب خيلي ساده است.
خود چيست وخود شناسي كدام است؟
آيا مي توان خود را شناخت؟ اگر پاسخ مثبت است، راه و روش آن را به ما نشان دهيد و بگوئيد كه به چه نتايجي منجر مي شود؟
خواهش مي كنم به اين پرسشها پاسخ شفاف بدهيد.طرح حديث بدون نشان دادن راهكار هيچ نتيجه اي ندارد. ايا شما مي خواهيد بگوييد بعد از هزاران سال هنوز هيچ بحثي در اين باره صورت نگرفته ، اگر صورت گرفته از نتيجه آن بنده و ديگر همراهان را آگاه سازيد تا درامر خود شناسي از ان استفاده كنيم. و مهمتر از همه اينكه ، شما كه اينقدر معتقديد خود شناسي امكان دارد. پس حتما خودتان هم عارف به آن هستيد و هم راه و روش آن را پيموده ايد .پس علت اينكه نمي خواهيد از تجربيات ارزشمندتان ديگران را آگاه كنيد چيست؟ مگر ذكات علم نشر آن نيست؟
دوست گرامي اگر پاسخ شفافي به سؤالات حقير داديد بنده بحث را با شما ادامه مي دهم. در غير اين صورت ترجيح مي دهم وقت خودم و شما و بقيه همراهان را نگرفته و آن را در مسيرارزشمند تري صرف كنم. البته هنوز من به كامنت شما پاسخ نداده ام و براي آن برنامه ويژه اي دارم.اميد وارم مطالب بنده را به درستي فهميده باشيد. بدرود
گنگ خواب ديده
The following user(s) said Thank You: حامدعدالتي, اکبر
Time to create page: 0.45 seconds