جناب حسين اقا سلام.مطالبي كه شما در باره عرفان بيان مي كنيد فرسنگها از چيزي كه مد نظر يارومه بوده فاصله دارد.شما اينجا را با كلاس درس حوزه اشتباه گرفتيد. اگر مايل باشيد بنده حاضرم بحث مفصلي با شما در اين باره داشته باشم. فعلاً تا همين قدر بدانيد كه منظور يارومه از عرفان در توا يا ذن، فراتر از زمان و مكان و اديان بود.پس لطفاً عرفان در توا را با عرفان اسلامي كه خود بحث مفصلي دارد قاطي نكنيد. متشكرم.
با سلام بر آریای عزیز
عرض کردم منظور یارومه در توا یا ذن همان عرفان به قول مطلق یا شناخت به قول مطلق، محبت بفرماید رجوع کنید یعنی هر چیزی که ما را در درک ذن یاری بده می شود جزء موضوع عرفان ذن،خوب مطالب را دقت کنید عجله نکنید ما هم از مطالب حضرتعالی استفاده می کنیم با دیده انصاف نگریستن به مطالب ربطی به عرفان اسلامی و عرفان توا ندارد منطقی صحبت کردن را هر عقل سالمی می پذیرد پس آریای عزیز اگر مطلب تازه ای دارید ما در خدمتیم استفاده می کنیم
همراهان گرامی عزیزان استاد در حال مداوا می باشند سزوار است بزرگوران از چنین صحبتهایی پرهیز نمایند و برای صحت و سلامتی ایشان دعا بفرمایند باشد با دعای شما خوبان خدا بر ما منت گذارد و ما را به کانون گرم خانواده توا برگرداند به امید آن روز
بسم الله الرحمن الرحيم
دوست عزيزو طلبه گرامي حسين آقا سلام.
بنده از ميزان تحصيلات شما در حوزه خبر ندارم و نميدانم شما در آنجا چه چيزي تدريس مي كنيد. اما تمام مطالب شما را و بحثي كه با آقاي پدرام داشته ايد را مطالعه كرده ام. با توجه به اينكه سالها با يارومه از نزديك آشنا بوده ام (اما مايل نيستم خودم را معرفي كنم) در رابطه با فلسفه كونگ فو به اندازه خود، از محضر ايشان بهره برده ام. لذا اگر بخواهيد بحثي را در باب فلسفه كانگ فوتوآ و يا مكتب ذن و عرفان با هم داشته باشيم مشكلي نيست، اما بايد پايه و اساس و موضوع آن بحث مشخص باشد تا سوء تفاهم ايجاد نشود. بهمين دليل با توجه به نوشته هاي خودتان عرض مي كنم كه:
كونگ فوتوآ دين نيست، اما از نظر فلسفي ماوراء اديان است. ( ما وراء به اين معنا كه از قيد تعلقات آزاد است. نه اينكه بالاتر از دين باشد)چرا؟ به اين علت كه وقتي كسي ديني را قبول مي كند خود بخود به پايه و اساس آن دين ملتزم مي شود و اين در نهايت دگم بودن و تعصب را به دنبال دارد.البته منظور من اين نيست كه همه دينداران متعصب و خداي ناكرده دگم هستند، بلكه غالباً اينگونه است و بنده كه دوستان روحاني زيادي دارم و شاهد مباحث آنها هستم مي بينم كه در برخي از مدارس علميه اين را علنا تدريس مي كنند. در حالي كه مدرسه بايد كرسي آزاد انديشي باشد.
بهمين دليل بود كه يارومه پروفسور ابراهيم ميرزايي حتي در محافل خصوصي هم براي كسي عنوان نكرد كه چه ديني دارد و پيرو چه آييني مي باشد.زيرا ايشان معتقد بودند كه كانگ فوي ما خطي ماوراي خطوط است. به بيان ديگر خط سوم است.( دوستان توجه كنند كه اين موضوع دقيقا فلسفه خط سوم سوتو را بيان مي كند).
وقتي كه شخصي حداقل علنا اظهار نكند كه به چه ديني وابسته است پس راحت تر بحث مي كند.به همين جهت اگر در مباحثي نظير عرفان يا ذن ما دين داري خود را به كنار بگذاريم بحث راحت ادامه پيدا مي كند.اما اگر از دين داري بعنوان سلاح پنهان استفاده كنيم تا اگر كسي حرفي زد كه مطابق ميل ما نبود با سلاح تكفير به سراغ اوبرويم ( كاري كه در حال حاضر زياد انجام مي شود).اين امرديگري است.
لذا بنده براي اينكه سوء تفاهمي پيش نيايد در عين حالي كه اعلام مي كنم كه مسلمان شيعه اثني عشري هستم و به اين امر افتخار مي كنم، اما نظر خود را صراحتا و با شجاعت بيان مي كنم.
مسائل عرفاني را نمي توان با روانشناسي مخلوط كرد.زيرا عرفان به معني شناخت است.و اين شناخت براي هر كس با هر دين و آئيني امكان پذير است اگر كه راه درست باشد و استاد كامل.
در باره عرفان توآ هرگز به صورت علني نه چيزي گفته شد و نه نوشته شد و نه تدريس گشت.زيرا هدف بنيانگذار اين راه حتي برشاگردان بسيار صميمي و نزديكش هم عرضه نشد. به دليلي كه خود يارومه مي دانست و بس.
لذا تعاليم تن به صورت محدود و در قالب فرمهايي كه بر مسير انرژيهاي كيهاني ترسيم شده بودند و در نهايت تدريس فنون جنگاوري بنيانگذاري شده وادامه يافت تا جايي كه مي دانيد چگونه قطع شد كه اين امر هم از ابتدا توسط بنيانگذار كه عالم به علوم مخفي بودند پيش بيني شده بود و هر كس كه به سخنراني هاي يارومه يا صحبتهايي كه در جمع محدودي از همراهان ايراد شده دسترسي داشته باشد متوجه اين موضوع خواهد شد.
يارومه ابراهيم ميرزايي در عين حالي كه در علوم امروزي پيشرفته بود در علوم كهن و از جمله علم حروف و پيشگويي با آن هم استاد بود.تمام نامگذاري ها در توا به همين منظور صورت گرفته است. تمام خطوط بهمين منظور ترسيم شده است و حيف كه اين مكان جاي آن بحثها نيست تا در عمل به شما و دوستان ديگر نشان داده شود كه از يارومه چه اموخته شده است تا ميزان دانش ايشان برهمگان عيان گردد.
يارومه به گفته و قلم خود در كتاب كاراته و ذن كاراته ذن بودايي را رد مي كند. اما اين به آن دليل نيست كه به جايش عرفان اسلامي را قرار داده است.بلكه ايشان معتقد به انديشه بي رنگ بودند.بهمين دليل در همان كتاب راه خود را به روشني معرفي مي كند. آنجا كه مي گويد راه ما دو گام بيش نيست.
همانگونه كه قبلاً عرض شد عرفان به معني شناخت است، اما شناخت چه؟
اگر منظور شناخت خدا يا انسان است، در هر دو حالت اين اهداف هرگز اتفاق نمي افتد و حديث نبوي هم به همين مسئله اشاره مي كند اما مردم آن را درست متوجه نشدند. حديث مي فرمايد: من عرف نفسه فقد عرفه ربه.يعني اگر كسي خود را شناخت خدا را مي شناسد. اينجا منظور اين نيست كه انسان موفق به شناخت خود خواهد شد، بلكه به بيان ديگرميفرمايد كه هرگز انسان موفق نمي شود خود را بشناسد،بهمين دليل هرگز خدا را هم نخواهد شناخت.
البته در اينجا حساب يك نفر يا يك موجود شريف را بايد كنار گذاشت و آن امام علي ( ع ) مي باشد كه اين بحث را نمي شود در اينجا باز كرد.
حال شايد شما و بقيه دوستان تعجب كنيد كه چطور نمي شود انسان را شناخت؟ بنده عرض مي كنم بهمان دليل كه در طي ميليونها سال كه از پيدايش انسان بر روي زمين مي گذرد اين كار صورت نگرفته است. هرچند تفكر روي اين مسئله كه عاقبت خود شناسي به چه معناست خود بحث جالبي است.
من به يك نكته ديگر هم مي پردازم وفعلاً بحث را خاتمه داده و شما و بقيه همراهان دانايي را به خداي بزرگ مي سپارم.
مسئله روان چيز ديگري است. ابتدا بايد دانست كه روان چيست؟ آيا جسميت مشخصي دارد و مستقل است يا به جسم يا عضو ديگري وابسته است؟ متاسفانه روان شناسان و روان پزشكان كه تحصيلات و تخصصشان در اين زمينه است هرگز نتوانسته اند به اين سؤال پاسخ دهند كه روان چيست كه آنها آن را شناخته اند.
من سالها با اين قشر بحث و جدل داشته ام و هميشه آنها به اين مسئله معترف بوده اند كه اين فقط يك اسم يا لقب است و آنها چيزي از روان نمي دانند.حتي در دوران قديم هم روان را با نَفس يكي مي دانسته اند. به تأليفات ابوعلي سينا و دانشمندان ديگر مراجعه كنيد.
حال براي اولين بار حقير در اينجا يافته هاي خود را رايگان در اختيار دوستان قرار مي دهم.
حقيقت اين است كه روان فقط نفس نيست، بلكه دو معني دارد.
معني اوّل روان همان خودآگاهي است.در مقابل ناخودآگاهي.
معني دوّم : معني دوّم گسترده تر است.و آن به اين معني است كه روان همانگونه كه از اسمش پيداست نيروي است كه در كالبد آدمي جاري است، معادل ان در فرهنگ چيني نيروي «چي» و در ژاپني ،« شي» مي باشد. در كره به آن «كي» مي گويند.
فعلاً تا همينجا كافيست. ادامه بحث ان شاءالله در فرصتي ديگر. از اينكه حوصله بخرج داديد متشكرم و از استاد جليل زاده كه اين فرصت را ايجاد كردند تا اين حرفها به گوش ديگران برسد متشكر و ممنونم.
شرح این هجران و این خون جگر. این زمان بگذار تا وقت دگر.
گنگ خواب ديده
Last Edit: 9 years, 8 months ago by آريا . Reason: تصحيح يك كلمه اشتباه
سلام بر آریای عزیز دوست و سرور گرامی
مایه افتخار بنده است که باشما در جهت تبیین ذن کونگ فو بحث و تبادل نظری شود
تحصیلات بنده همانطور که به عرض رساندم 20ساال و اندی مشغول به تحصیل در حوزه هستم درس عرفان را نخوانده و فسلفه اسلامی را به بحث نشته ام اما از کم و کیف مباحث عرفانی اسلامی بی اطلاع هم نیستم
اینکه میفرماید از نزدیک با یارومه آشنا بودید و از محضر ایشان بهره برده اید وقائل هستید باید در قالب کرسی آزاد اندیش بحث بنماییم بنده با شما هم عقیده ام که باید مسائل دینی را با مسائل ورزشی خلط ننمود و هر جا سخنی و هر نکته مقامی دارد اما به سمع و نظر حضرتعالی برسانم بالاخره عرفان در توا را که قبول دارید که موجود است اما قائلید کسی این عرفان را آگاهی ندارد چون خود یارومه می دانست و بس
در همینجا فقره به فقره به بحث می نشینیم آیا یارومه قائل به عرفانی باشند که همراه نزدیک درک هضم آن را نداشته باشد خوب این معقول نیست پس باید به شکلی به خورد همراه بدهد تا همراه گام به گام این مراحل را طی نماید و الا باید قائل بشویم چون یارومه فقط خودش عرفان توا را می دانست پرونده عرفان توا بسته شود تا از عرفان ایشان سوء استفاده نشود پس باید بگویم کونگ فو یعنی تن و بس
اینکه میفرماید
کونگ فو دین نیست اما از نظر فلسفی ماوراء ادیان است پس بالاخره فلسفه است نه دین دین یعنی خط مشی آیین انبیاء و رسل است حال اگر کونگ فو فلسفه است آیا بافته های آدمی است که خط و مشی ندارد یا دارد آیا منجر به مباحث فلسفی غرب میگردد یا آنکه به مباحث فلسفی اسلام بالاخره این فلسفه از خودش واقعیتی دارد یا ندارد بالاخره یارومه دین که داشت حال هر دینی فلسفه ای داشت که بر اساس دینی که خودش قبول داشت مبتنی باشد بالاخره باید مشخص شود ماوراء ادیان یعنی چه شاید گفته شود فلسفه عام خوب فلسفه عام باید مقبول همگانی باشد چه فلاسفه غربی چه فلاسفه اسلامی باید همه قبولش داشته باشند یعنی همان فطریات یا اولیات عقل که همه عقول بشری آن را قبول دارند مثل صداقت که یک حسن عقلی که همه قبول دارند مثل دروغ که همه عقول بشری آن را بد میدانند بالاخره فسفه ایشان باید مشخص شود چون شما می فرماید از قید تعلقات آزاد است نه اینکه بالاتر از دین باشد بالاخره فسفه ایشان در کدام مکتب موجود می باشد ملخص کلام فلسفه ایشان باید تایید همگانی داشته باشد یا باید یک فرقه ای آن را تایید کرده باشدچون بنده از شما می پرسم اگر این فلسفه استاد بر مکاتب غربی عرضه شود آیا مکاتب غربی این فلسفه را قبول میکنند چون شما قائلید آزاد اندیشی خوراک مکاتب غربی هم آزاد اندیشی چقدر از این فلسفه را قبول دارند لذا باید در این قسمت تحقیق شود اگر بر مکاتب اسلامی عرضه کنیم چقدر پذیرای آن است در این صورت باید هم تحقیق شود پی بالاخره باید حد و مرز این فلسفه ماوراء ادیان مشخص شود تا خدای نکرده کسی اتهام خود بافته استاد را به میان نیاورد و برچسب انحراف را به ایشان همانند سایر فلاسفه انحرافی ندهد پس بالاخره فسفه ایشان باید ریشه یابی شود
اگر فلسفه ماوارء ادیان باشد آیا فلسفه ایشان همان (اندیشه بی رنگ) نه بودایی یعنی مقصود شما بدون هیچ دینی فقط محض اندیشه یعنی چه مفهوم نیست این کلام اندیشه ها از اعتقادات نشات میگیرد انسانها بر اساس اعتقادات و اندیشه باهم در جنگ می باشند می بینیم و می شنوییم اندیشه اسلامی اندیشه غربی و غیره آیا مقصود شما از اندیشه روان است یا عرفان عرفان که رد شد که هر اندیشه ای بر مکتبی مبتی است بلاخره مشخص کنید مقصود ایشان از اندیشه بی رنگ چه می باشد
آیا مقصود شما از اندیشه بی رنگ یعنی تفکر محض خوب در چی اینکه یارومه راه خود را به روشنی بیان میکند با کدام تفکر مشخص کنید تفکری که از شناخت نفس بر اساس مکاتب غربی یا اسلامی به خود آمدن از نظر مکاتب غربی یا اسلامی
میفرماید این شناخت هرگز اتفاق نمی افتد گرچه باید امر المومنین را استثناء کرد بنده قبلا به عرض آقای پدرام رساندم این شناخت نفس در روایت که منجر به شناخت خداوندگار می شود نسبی است نه اینکه ما شناخت نداریم عرفان یعنی شناخت نسبی اما درجات شناخت فرق میکند هر کس با معرفتی که دارد این راه را می پیماید اگرچه حق شناخت واقعی را حتی خود پیامبر هم نتوانست درک بکند چون هیچگاه معبود نمی تواند خدا را آنگونه که هست بشناسد (ما عرفناک حق معرفتک و ما عبدناک حق عبادتک) این فرمایش خود معصوم است اما شناخت امیر مومنان کجا با شناخت ضعیفانی مثل بنده و شما
بنده به استناد گر به خود آیی به خدایی رسی را بر حدیث شریف انطباق داده که من عرف نفسه فقد عرف ربه که استا تایید نموده و در مقام شرح از دیدگاه اسلام به ای ن شناخت پرداختم و هیچ وقت این دو مساله را قاطی نکرده که عرفان ورزش با عرفان اسلام دو چیز است اگرچه میتوانند به یک مسیر بینجامد و باعث ترقی و کمال همراه گردد که چیزی غیر از درستی و پاکی در هر دو مسیر نیست
اینکه پنداشته شده تا اگر کسی مطابق میل ما نباشد با سلاح تکفیر به سراغ او برویم این به دور از انصاف و یک توهم است اسلام کرسی آزاد اندیشی دارد با مردم با زبان منطق صحبت میکند عمل هرکسی را پای خودش می نویسند نه به نام اسلام
در مسائل روانشناسی بنده مطالعه ای نداشته و اینکه می فرمایید هیچ کس مساله روان را نشناخته و از دیدگاه خودتان تشریح فرمودید باید دوستان دیگری که از این مسائل سر در میاورند وارد بحث شده و بنده از نظرات هم استفاده میکنم
در آخر از استاد عزیز هم می خواهم که وارد بحث شده از اندوخته های خودشان ما را بی بهره نگذارند
عذر خواهی بنده را از اطاله کلام بپذیرید
در پناه حق