[center]size=3][b[color=#ff0000]]ادامه مبحث ذن وارتباط و اهميت آن در كونگ فوتوآ[/color][/center]
( بخش سوّم )
با درود بر استاد جليل زاده گرامي و استاد عصار و ديگر همراهان عزيزم.
با قسمت سوم از بحث ذن دركنار شما هستم .استادان عزيز و همراهان گرانقدرقصور بنده را بخاطر تأخير بپذيريد. متاسفانه بيماري ها و مشكلات زيادي مانع از اين مي شود تا اين بحث را مرتب دنبال كنيم.
در دو بخش قبلي به اختصار مواردي را پي گرفتيم. حال سعي مي كنيم در اين بخش موارد ناگفته را بازگو شويم.
يكي از مسائل مهم در بررسي مكتب « ذن » اين موضوع است كه چرا ورزشهاي رزمي مشرق زمين و بخصوص آسياي دور،غالبا با فلسفه بودايي يا ذن يا مقوله هايي از اين دست گره خورده اند؟
چرا اين هنرها در معابد بوجود آمده و پرورش داده شده اند و ارتباط فلسفه با اينها به چه شكل است؟
دراين مطلب من سعي ميكنم به اين پرسش و موضوعات مرتبط به آن پاسخ گويم.
جواب اين موضوع خيلي ساده است.
علت اينكه هنرهاي رزمي با فلسفه و اديان پيوند خورده اند دراين است كه، چون راهبان در معابد زندگي مي كردند لذا بخاطر تمركزات شديد و رياضتها از نظر بدني رو به افول مي رفتند و هم اينكه چون در ان دوران از نظرامنيتي در وضعيت مناسبي قرار نداشتند لذا رهبران آنها سعي كردند براي اين مشكلات راه حلهايي بيانديشند. در نتيجه اولين حركات ووشو كه همان 18 مشت راهب بود پاي به عرصه وجود نهاد. البته در اينجا مهم نيست كه ابداع كننده اين حركات چه كسي بوده، بلكه ما فقط مي خواهيم ارتباط هنرهاي رزمي را با فلسفه و ذن بررسي كنيم.
همانطوركه عرض شد در ابتدا هدف از ابداع حركات رزمي حفظ سلامتي راهباني بود كه در معابد زندگي مي كردند. اما در ادامه اين حركات توسعه پيدا كرد و تبديل به روشي براي دفاع از خود و جنگيدن و در نهايت يك هنر رزمي شد.
قبلا خدمت شما عرض كرده ام كه هنر رزمي ووشو كه مادر هنرهاي رزمي چيني و اسياي دور است به دو بخش هنرهاي
دروني و بيروني تقسيم مي شود.
در بخش بيروني عمده تمركز اشخاص بر پرورش جسم است. لذا تمامي اصول، برساختن تن و مستحكم كردن آن و تمرينات سخت رزمي بنا مي شود. در نتيجه افراد بعد از چند سال به نحو خطرناكي قوي شده و از نظر قدرت بدني به حدي رسد مي كنند كه باور آن براي افراد عادي مشكل است.
براي هزاران سال اين توانايي ها درخفا پرورش يافته و راهبان معابد چيني و علي الخصوص معبد شائولين هرگز به افرادغريبه اجازه نمي دادند كه از نزديك شاهد تمرينات آنها بوده و يا روش رسيدن به اين قدرتها را بياموزند.
اما در عصرجديد ما مي بينيم كه مقداري از اين مخفي كاريها برداشته شده و كم گرديده لذا مي توانيم با يك جستجوي ساده در اينترنت فيلمهايي را تماشا كنيم كه مهارت وصف ناشدني راهبان شائولين را به نمايش مي گذارند.
و اما در بخش دروني، اين صرفا بدن نيست كه بايد قوي شود. بلكه عمده توجه اساتيد روي پروروش نيروهاي دروني افراد متمركز مي شود.
اين بخش از هنرهاي رزمي با اتكا به شناخت دروني بنا شده است.
منظور از شناخت دروني اين است كه اگر شناخت ما از انسان همين بدني باشد كه مي بينيم پس ديگر هيچ راز نهاني در آن نيست كه ما بخواهيم براي يافتن آن رياضت بكشيم. بلكه بايد با قوي ساختن جسم و پرورش عضلات و محكم ساختن دست و پا و تمرينات بسيار ضربات مهلكي را فرا بگيريم و با ياد گيري فنون مبارزه درنبرد واقعي و يا درمسابقات بر حريفان غلبه يابيم.
اما دوستان من، اوج هنرهاي رزمي در همين فلسفه است.
شناخت دروني كه از مكاتبي مانند ذن و طب سوزني و يوگا و دهها شيوه فكري برمي خيزد به ما اين را مي گويد كه بدن انسان فقط پوششي براي روح است و ماهيت حقيقي انسان را بايد در درون جستجو كرد.
نيروي « چي » يا « شي » هيچ ارتباطي به مشت زدن نداشته و با قدرت بدني هم هيچ رابطه اي ندارد. در اين سيستم دروني تمرينات بدني كمترين رابطه را باپرورش اين قدرت دارند.دراينجا بيشترتمرينات ذهني و تمركز و تنفسهاي عجيب است كه اين نيرو را در بدن انسان بيدار كرده و به جريان مي اندازد.
حال اين پرسش مطرح مي شود كه چگونه بشر پي به اين قدرتها برده و ايا اصلا چنين نيروهاي واقعيت دارند يا يك مسئله خيالي هستند؟
بايد عرض كنم كه ما هرگز نخواهيم دانست كه چه كسي براي اولين بار اين مسائل را كشف كرد. اما چيزي كه مهم است اين است كه اين قدرتها حقيقي هستند و مي توان با يك برنامه ريزي دقيق علمي و در طول زمان هر كسي به اندازه تلاش و درك خود از آنها بهره مند شود.
وجود انسان سراسر راز است و علم پزشكي با تمام پيشرفتهايي كه در زمينه شناخت جسم داشته، حتي به اندازه سر سوزني هم به درك حقايق درون و روح و روان انسان نزديك نشده. لذا هر مطلبي كه در اين باره بخواهيد بدانيد بايد به سرمنشاء يا سرچشمه همين مكاتب مراجعه كنيد.
متاسفانه در بعضي ازموارد اينگونه مشخص مي شود كه علم امروزي و عمده دانشمندان علوم تجربي بجاي اينكه وقت خود را صرف بررسي و تحقيق در اين باره بنمايند كمر به نابودي اين دانشها بسته اند.زيرا عادت يك دانشمند تجربي اين است كه وقتي نمي تواند چيزي را با معيارهاي علوم مادي مورد بررسي قراردهد خيلي راحت مي گويد اينها وجود ندارند. مثل عمده پزشكان كه وقتي از تشخيص يك بيماري عاجزند خيلي راحت مي گويند از اعصاب است و خود را خلاص مي كنند.
اجداد ما هزاران سال قبل داراي دانش عظيمي در باره انسان و خلقت و هستي بوده اند كه در حال حاضراز اين دانشها فقط داستانهايي برجا مانده است.
همين مقداري كه از يوگا و طب سوزني و هيپنوتيزم و امثالهم باقي مانده است براي گيج كردن تمام دانشمندان كفايت مي كند.
آخر چگونه مي توان باور كرد كه انسانهاي هزاران سال قبل كه قاعدتا بايد فاقد هرگونه پيشرفت علمي باشند توانسته باشند به اين كشف بزرگ برسند كه در بدن انسان دو نوع انرژي وجود دارد كه بهم خوردن تعادل بين اين دو نيرو باعث بيماري مي شود. و يا چگونه مي توان اين موضوع را پذيرفت كه در هندوستان كه در حال حاضر كه عصر پيشرفت است و ما مي بينيم كه مردم آنجا چگونه زندگي مي كنند فردي پيدا بشود و دانش يوگا را به آنها معرفي كند.دانشي عجيب و شگفت انگيز كه هر چقدر بيشتر در باره آن مطالعه مي كنيم حيرت زده تر و گيج تر مي شويم.
مجموعه اين مسائل ما را به اين نتيجه رهنمون مي شود كه پس شناخت ما از دنيا ايراد دارد. بنابراين سوالي كه مطرح مي شود اين است كه پس حقيقت كدام است؟
اينجاست كه مكتب « ذن » وارد ميدان مي شود.
ذن،راهي درست براي شناخت هستي ودرك حقيقت و شگفتيهاي آن است.
همانگونه كه در قبل يادآورشدم در كونگ فوتوآ ذن براي مقاصد و منظورهاي متفاوتي بكار مي رود.
يك بخش از تعاليم ذن اختصاص به حفظ سلامتي رواني و افزايش تمركز و بطور كل مسائلي قرار دارد كه بايد در حيطه علم روانشناسي باليني آنها را قرار داده و بررسي كرد.
يارومه پروفسور ابراهيم ميرزايي با نبوغ خاص خود و با تيزهوشي فراوان همين قسمت را بطورمفصل در كتاب ذن كاراته توضيح داده است.
هدف يارومه اين بود كه با مطرح كردن كونگ فوتوا و جذب افرادبه آنها روش درست زيستن را بياموزد.
عمده فلسفه اي هم كه ايشان آموزشهاي خود را در اين راه بر بنا نهاده بودند همين مكتب ذن بود. البته ايشان يك شناخت فرارواني هم داشتند كه متاسفانه نمي شود در باره اين موضوع در اينجا سخن گفت.
تنها همين مقدارمي توانم بگويم كه اين بخش از شخصيت يارومه را هيچكس در نيافت.زيرا ايشان هرگز در باره آن با كسي سخن نگفتند و اگرهم سخني در اين باره رفته باشد مسلما با افراد اهل رازي بوده كه مقيد هستند اسرار اين مباحث را تا آخر عمر در سينه خود حبس كنند.
بطورخلاصه بايدعرض كنم كه اگر يارومه از صحنه كنار نمي رفتند در حال حاضر كونگ فوتوا مطمئنا بعنوان يك مكتب شناختي مطرح مي شد، نه فقط يك ورزش رزمي.
درصورتي كه زنده باشيم اين بحث را دنبال خواهيم كرد.
پاينده باشيد.