با درود خدمت اساتید و همراهان گرامی
تعدادی از همراهان خواستار مطالبی در خصوص آموزش ذن بودند امیدوارم نوشته های ذیل و ادامه آن که بتدریج در سایت قرار خواهد گرفت مورد استفاده واقع گردد.
در جهان امروز با توجه به روابط خاص سياسي و اقتصادي و تداخل فرهنگها پذيرش بسياري از آرا و نظرات پيشگامان عقيدتها نه تنها در خور تامل است، بلكه با توجه به روابط انسانها و نزديكي فرهنگهاي متفاوت بيكديگر و همچنین تمايل ملتها به پيشرفت روز افزون ناگزير به پس زدن و رد بسياري از نظرات هستيم. هدف اصلي ما دست يافتن به ذني است كه بتواند بشر مثبت را راضي نمايد و در عين حال او را بی جهت به نيستي نكشاند. ذن مورد نظر ما زندگي است يا به يك معني شيوه زندگي است. با اصول و روشها، گرايشها و موازين خاص كه شايسته و مورد قبول جامعه جهاني آينده با ارگانيزم خاص خود ميباشد، ذن مقبول ما، ذني است كه قادر باشد انسانها را به آنجا برساند كه ورا انديشه مي باشد.
ما به او كه ذن مورد نظر ما را درك ميكند ميگوئيم ” توانا” . توانا براي زيستن به معناي راستين و بسوي هدفهاي راستين ……. كه زير درفش انسانيت با تمام نيروي فكري و فيزيكي خود جهتي انتخاب كند كه به خدمت مردم باشد،.
ذني با جهان امروز ميتواند هم آهنگ و هم صدا گردد كه از هيچ مسئله اي غافل نباشد. بدين خاطر من و تو موظف و ناگزيريم آگاه باشيم و آگاه كنيم..
درست است كه انسانها بي اختيار زاده ميشوند و بي اختيار ميميرند، ولي قبول كن كه تنها مفهوم تولد بيرون آمدن از رحم مادر و تنها مفهموم مرگ بيحركتي قلب نيست. تولد و مرگ مفاهيم ديگري هم ميتوانند داشته باشد.
در مفهموم اول اگر ما براي تولد خود قادر به تصميم گيري نبوديم، براي فرزندانمان كه ميتوانيم، نيازي به بازگوئي اين نكته نيست كه فرزندان من و تو بدون تصميم ما متولد نمي شوند. درست است كه من و تو قادر نيستيم كه نميريم ولي ميتوانيم آنرا به تاخير بياندازيم. امروزه علم عامل تحميل اراده بشر در مسائل و موارد بسياري است كه چندي قبل فكرش را هم نميكرديم. فردا بي شك مرگ را هم در چنگال علم خواهيم داشت. بعلاوه برداشتي كه ما از تولد و مرگ داريم، ممكن است متفاوت باشد. من فكر ميكنم انسان زماني در حقيقت متولد ميشود كه به شناختي واقعي و روشن از محيط خود و افرادش دست يابد. و آن هنگام كه قادر به درك واقعيات نباشد و از زندگي بهراسد مرده است.
زندگي با جوشش انديشه آغاز و با خاموشي آن تمام ميشود. بر اين مبنا حد فاصل بين اين جوشش و خاموشي زندگي است. زندگي هيچ گاه ملال آور نيست ، در حاليكه دنياي من و تو بايد دنياي تحرك و سازندگي باشد. ما حق نداريم به دست آويز اينكه سر انجام خواهيم مرد، درويش وار به كنجي بخزيم و در عين اينكه نفس ميكشيم مرده اي بيش نباشيم. دنيا تنها از آن من و تو نيست كه تصميم به آباد نكردنش بگيريم و آنچه بر ما كردند بر ديگران بكنيم. دنيا مال انسانهاست، انسانهايي كه هستند و آنها كه بعد ها خواهند بود. ما سربازان رزم زندگي هستيم، درفشمان هم زندگي ساز است،نه زندگي بر انداز. قدرتمان ناشي از قدرت انسانها خواهد بود، همان سان كه زبونيمان معلول خودمان است. ميخواهم باور داري كه زندگي بي فايده نيست. حتي زندگي آنان كه فاقد جوشش انديشه اند. چون زماني خواهد رسيد كه همه براي نبردهاي تازه تري از نو زائيده شويم.
زندگي نبرد انسانهاست، در اين نبرد خواستهاي فراواني پيش رو داريم.
خواست ما چيزي نيست كه بتوان از آن چشم پوشيد، چون آنچه ما ميخواهيم خواست همه انسانهاست. يك نياز منطقي و عقلاني است، يك نياز صد در صد است كه بي آن نميتوان بود، ما با تمام نيرو و تلاش خود براي داشتن آنچه ميخواهيم ميكوشيم.
ما چيزي را نميخواهيم كه ديگران بر ما تحميل كنند، ما در جهان مورد نظرمان با اينكه صرفا يك مصرف كننده بي اراده باشيم مخالفيم. مسير خواستهاي ما را تبليغات بي اساس تعيين نميكند، خواستهاي ما مريد و متاثر از تفكرات انساني است،.
خواستني، اندوه زا نيست كه با از بين بردن آن اندوه هم از بين برود خواستن تنها با بدست آوردن آنچه كه ميخواهيم از بين ميرود. نظر بودا در استفاده از هشت اصل براي از بين بردن خواستها: نظر راست، نيت راست، كلام راست، كردار راست، معاش راست، سعي و عمل در راه راست، انديشه و تفكر راستي، تمركز فكر در معناي راستي، ممكن است در نظر اول حالت اتوپياي افلاطون را داشته باشد ولي در حقيقت اينطور نيست. اگر من و تو به هشت اصل بالا معتقد باشيم هيچكس حق ندارد به ما بگويد اتوپيست، مگر نه اينكه دارا بودن صفات فوق خيلي آسان است؟ مگر نه اينكه اصول براي رسيدن به اهداف انسانيمان لازم است. با اين هشدار كه ما از هشت اصل كه قبلا ديديم براي از بين بردن خواستها استفاده نخواهيم كرد. اينها سلاحهاي اوليه ما براي بدست آوردن خواستها و نيل به جامعه اي سازنده و بر حق است.