Body & Mind Training Center

"توآ" را نظم و ترتیبی نهانی است
و هر کس را به رازش دست نیست
اگر یک جو در آن خرمن دگر گشت
جهانش پوچ گردد ، نیست و فانی است
فقط با رنج دریابی " توآ " چیست
و گرنه راز و سرش گفتنی نیست !
هزاران فن که آموختی چه بودت
بدان اندیش که این "من" در خودت کیست!
.
(فرشید جاوردان 1391)

چون به ذن بنشينم از دل بشنوم
ذن بود راه رهايي بهر من
مي نگارد بحري از افكار من
ذن من فارغ ز نيرنگ است و رنگ
ذن من خون مي شناسد بي درنگ
ذن من ني ذن يك بودايي است
خوش بگفت استاد ، ذن پويايي است

ميروم سجده به امر جينجاي
مي زنم زانو به درگاه خداي
مردي و مردانگي ، افتادگي
درس جينجاي اين بود ، آزادگي

هنر عشق توآ
چرا نادیده شده این روز ها
هدفش خودشناسی و به خدا آیی است
نه از چین است و نه از ماچین
به از رزم شرقیست
هنر ایرانیان است و بس
از تهران آمد است
ناهمراهان همچون مگسان زیاد بودند در آن
آنان که در تن باز نشدند مدعی روان شدن
هدفشان ویرانی و خرابی نه پرورش تن وروان
استاد سنگ را بر سبویه نزد تا باز شناسد مگسان
می شناخت آنان
اما فرصت خود شناسی داد
صخره ای بودند در مقابل آب
ذره ذره شکسته شد صخره ها
و اینک توآ هنوز جاودان
درود بر توآ

از آسمان به زمین , نوشته به زرین خامه ی جان
.
من ... تو
.
.
.
می گردد زمین و گردش آن بر من... بر تو... ناپیدا
و تندی گردش آن در کهکشان , بی پایان
نهفته در نهان
و این راز جهان - نه من ... نه تو , پی برده ایم بدان
من ...تو , خود ، ساخته ایم این زمان , از چرخش این توپک آسمان
بدنبال راهی - راه می سازیم
ای راهدان
آدم هست نادان
توآ ، توآ براه توانایان
بجوی در جان بی کران
فرا اندیشه ی آدمیان
مپندار آن را آسان
گویند رازی است نهفته در خودمان
فلسفه - نادان - آدمیان
ترس بودن - ترس رفتن از میان
و خیالاتی برای پاسخ بدان
من... تو , پرسشهایمان
گفته اند راه نه این است و نه آن
گویم : ... بنگر گردش زمین و تندی آن
تند تر و تندتر از زمان
خرده پاره ای در بزرگی کهکشان
و بنگر تن را – این گنجه ی نگهداری جان
پایگاه مهر یزدان ، که پیوسته است به روان
و بازگشت هر جان
باز گشت روشنایی است
پنهان ز اهریمنان
من ... تو ، در بازگشت جاودانه شویم
در جستجوی فراتر از آدم دوران
می رسیم ،به میم ، الف
که می شود
.
.
م..................................ا
.
.
.و همین بود رازمان
.
.
.
آغاز نامه ی راه بی پایان
ع . حجازی .- بی زمان

سن سه سرو :
تولد انديشه ، دست چپ اشاره به اوج آسمانها ، به سوي اعتقادات انساني و مسئلت جستن از پروردگار هستي بخش ، دست راست اشاره بر پوسته زمين ، كه جسممان از آن برخاسته و بدان باز مي گردد. سوگند ياد ميكنيم در از بين بردن جمود فكري جوانان كهولت فكري پيران و ركود فكري فعالان آني از پاي ننشينيم و از روي فرين ، پي و پشتيبان نبرد نيكي با بدي باشيم .

بعد آن حركت نمايد دست تو
وان بود سوگند امر سنسرو
دست چپ سوگند بر عرش خدا
آن يكي دست دگر سوگند بر فرش خدا
سنسرو سوگند همره در نهان
وين نهان پاكي و عز است و جان
سنسرو سوگند بر پيران پارس
جانشين بر پشته ايران پارس
سنسرو از جا كند در اين زمان
انجماد فكري نسل جوان
سنسرو محوي بود بس بي امان
بر ركود فكر فعال جهان
سنسرو نابود سازد بي گمان
پيري فكر و كهولت در جهان
اين سخن كوتاه كردم والسلام
سنسرو سوگند يك مرد تمام